عاشقانه ترین پسر
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
بزرگترین وب عکس دختر
هر چی دلت می خواد
در انتظار
تنهاترین تنها
everything
delbar21
متفاوت ترین فروشگاه اینترنتی ایران
فقط دخترا
LOoOoOoOoOoOVE
سوژه خنده
¸.• وبلاگ تفریحی یاس •.¸
دل درد غروب
HAME CHIZ
اخبار رئال مادرید
عاشقترین پسر
Mu$ic BaZ
eadownload
خفنترینها +20
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خفنترینها و آدرس toooptarin.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 194
بازدید کل : 116620
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


باکس هوشمند ام دی پارس
Share/Bookmark منوي اصلي
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ


نويسندگان
erfan bestboy

آرشيو وبلاگ
تير 1390


 
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : erfan bestboy

 زِ بودنم چه اَفزود؟ نبودنم چه کاهد؟ دلم گرفته، ای دوست! 

دلم گرفته، ای دوست!

هوایِ گریه با من؛

 

گر از قفس گریزم،

کجا رَوَم، کجا، من؟

 

کجا رَوَم؟

که راهی به گلشنی ندانم،

که دیده بَرگشودم به کنجِ تنگنا، من.


نه بَسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز:

چو تخته پاره بَر موج، رَها، رَها، رَها، من.


زِِ من هَر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک؛

به من هَر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا، من!


نه چشمِ دل به سوئی، نه باده در سبوئی

که تر کنم گلوئی به یادِ آشنا، من.

 

زِ بودنم چه اَفزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

 

ستاره ها نهفتم در آسمانِ اَبری ...

دلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من ...

 

 
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : erfan bestboy

 

آخی چه قدر راز نهفتههههههههههههههه.

 

 

گر قصد جذب کردن چيزي يا کسي را به طرف خود داريد بايستي به آن عشق بورزيد، بي اينکه انتظار عشق و محبت از جانب مقابل را داشته باشيد. به همه ي افراد چه کساني که به شما محبت کرده اند و چه کساني که با شما بدرفتار بوده اند، محبت کنيد و براي آنها از خدا طلب خير و بخشش کنيد. 

 

وين داير: «عشق خود را نثار کساني کنيد که با شما در تعارض و تخاصم اند. عشق ورزيدن به کساني که شيرين و نازنين و دوست داشتني اند کار آساني است. براي اينکه عمق عشق را در قلب خود تجربه کنيد، ببينيد چقدر آنان را که تحمل شان براي تان دشوار است دوست مي داريد.» به ياد داشته باشيد که ابراز عشق به ديگران اعتماد به نفس و خودباروي شما را افزايش مي دهد و ارتباطتان را با انسان هاي ديگر که کليد موفقيت شما در زندگي است، مستحکم مي سازد. 

 

براي ايجاد عشق و محبت لازم نيست کار عجيب و خارق العاده اي انجام دهيم و خيال کنيم عاشقي دشوار است. بلکه عشق و عاشقي لذت بردن از زندگي و لحظات عمر و حتي لذت بردن از کارهاي کوچک و پيش پا افتاده است. 

 

ما نمي توانيم کارهاي بزرگي را روي اين کره ي خاکي انجام دهيم اما مي توانيم کارهاي کوچک را با عشق هاي بزرگ انجام دهيم و کاري کوچک که با عشقي بزرگ انجام مي گيرد ديگر کاري کوچک نيست، کاري است بزرگ و کارهاي بزرگ نتايجي بزرگ در پي دارند.» 

 

عشق يعني خود را به لحظه ها سپردن. عشق يعني بودن کنار ديگري و همراهي با او. عشق يعني فراموشي خودخواهي. يافتن شريکي آرماني براي زندگي، بهترين و طبيعي ترين راه براي رسيدن به يک زندگي ايده آل همراه با عشق است. ازدواج زيباترين و صميمانه ترين رابطه ي موجود در دنيا و پيوندي بسيار زيبا و پاک بين دو جسم، دو ذهن، دو قلب، دو روح و در يک کلام پيوند بين دو انسان از تمام جهات است. زندگي زناشويي يعني سهيم شدن در لحظات و خاطرات، خوشي ها و شادي ها، غم ها و ناراحتي ها. 

 

عشق يعني خود را به لحظه ها سپردن. عشق يعني بودن کنار ديگري و همراهي با او. عشق يعني فراموشي خودخواهي. 

 

اگر به دنبال يافتن همسر ايده آل خود هستيد، بهتر است در آغاز مشخصات و خصوصيات همسر دلخواه تان را در ذهن خود شناسايي کنيد، سپس آنها را کامل و با دقت در دفترچه اي يادداشت کنيد و از اين پس در پي فردي با اين مشخصات باشيد. يکي از فايده هاي اين روش آن است که مانع از انتخاب هاي سست و غيرمعقول مي شود، زيرا مبناي بسياري از انتخاب هاي اشتباه، کوتاه بيني و در دسترس بودن افراد است. اکثر افراد فکر مي کنند اولين کسي که بر سر راه شان قرار گرفت، بنابر تقدير و قسمت همان همسر آرماني و ايده آل آنها خواهد بود. البته ممکن است در برخي از موارد همين طور هم باشد. اطمينان داشته باشيد که اگر ويژگي هاي همسر دلخواه تان را روي کاغذ بياوريد و او را در ذهن خود مجسم کنيد و به آمدنش ايمان بياوريد، روياي شما به حقيقت مي پيوندد و کسي را که به روياي شما نزديک تر است خواهيد يافت.
 

 
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : erfan bestboy

ای بابا بده یه نظر بزارین .

 

خوووووووووووش باشین.

 

اتل متل صداقت / دل به تو کرده عادت / برات دعا میکنم / اینه رسم رفاقت!

_________________


عشق من، با تو نگاهم زیباست / ابرهای تیره ی غم رسواست / شعر و غزل بهانه اند که بگویم / آری، بی تو این دل تنهاست

_________________


ز روزی که یکی دلم را برده / تب دارم مثل طفل سرما خورده / گفتارم شعر، شعرهایم هذیان / دکتر جان، بنده زنده ام یا مرده؟

_________________


دلتنگ تو امروز شدم تا فردا / فردا شد و باز هم تو گفتی فردا / امروز دلم مانده و یک دنیا حرف / یک هیچ به نفع دل تو تا فردا

تمام روز و شب با بیقراری / به شوق روی تو بیدار هستم / اگر چه بی غرورم زنده اما / به شوق لحظه ی دیدار هستم

______________________


در میان دست هایت عشق پیدا میشود / زیر باران نگاهت، نسترن وا میشود / با عبور واژه ها از گوشه ی لب های تو / مهربانی خوب معنا میشود

______________________


برگ از درخت خسته میشه پاییز بهونشه / برف از ابر خسته میشه زمستون بهونشه / دلم برات تنگ میشه اس ام اس بهونمه

______________________


گل یخ زمستان تو هستم / اسیر ناز چشمان تو هستم / مرا پر پر مکن ای دوست / که من مشتاق دیدار تو هستم

______________________


ذوقم که میسرد به تو فعال میشود / دور از تو خاک میخورد و چال میشود / این عشق خجالتی از شرم چشمان تو / هر وقت میرسد به تو لال میشود

______________________


مثل باران چشمهایت دیدنی است / شهر خاموش نگاهت دیدنی است / زندگی معنی لبخند توست / خنده هایت بی نهایت دیدنی است

______________________


گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند. روزگارت نیلوفری باد عزیزترینم...

 
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : erfan bestboy

آنچه که هستی هدیه ی خداوند به توست و آنچه که می شوی هدیه تو به خداوند است ، پس بی نظیر باشد .

بی تو گلشن چو زندونه به چشمم ، گلستون آذر ستونه به چشمم ، بی تو آرام و عمر زندگانی ، همه خواب پریشونه به چشمم .

دور بودن از عزیزان مشکل است ، امتحان با وفایی در جدایی حاصل است ، گرچه من دورم ز پیشت ای رفیق ، دوریت دریا و یادت ساحل است .

من اسیر واژه محبتم ، خالی از کینه دل و حسادتم ، عاشق دست های با رفاقتم ، زندگی اینجوری داده عادتم .

روزم خوش است چراکه برای تو میخوانم ، شبم خوش است چراکه برای من میخوانی ، روزگارم خوش نیست چراکه با هم نمیخوانیم .

تگی من از رودها نیست ، خستگی من از ماهی هایی است که به زیبایی دریاها نمی اندیشند ، پس ای دوست زیبانگر باش !

آنقدر دوستت دارم که خدا داند ، این اسرار فقط باد صبا داند ، نخواهم گل که گل بی اعتبار است ، تمام عمر گل فصل بهار است ، تو را خواهم از گلهای عالم ، که عطر تو همیشه ماندگار است .

عشق گلی است که دو باغبان آن را می پرورانند ، عاشق و معشوق .

عشق در یک لحظه پدید می آید و دوست داشتن در امتداد زمان ! این اساسی ترین تفاوت بین دوست داشتن و عشق است .

من با تو چقدر ساده رفتم بر باد ، تو نام مرا چه زود بردی از یاد ، من حبه ی قند کوچکی بودم که ، از دست تو در پیاله ی چای افتاد .

چه بسیار نگاه ها در جهان سرگردانند که در چشمی جای گیرند و چه بسیار فریادهایی که بر سنگ خاموش بوسه می زنند .

تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ، تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت ، تا به کی با ضربه های درد باید رام شد ، یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد ، بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار ، خسته از این زندگی با غصه های بی شمار .

سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش ، آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش .

بودنت یک جور ، نبودنت یک جور ، در این دنیای جور وا جور ، دوست دارم بد جور .

دنیا رو خیلی کوچیک می بینم که بخوام بگم یه دنیا دوست دارم !

تو به پاکی عقیقی ، مثل دریاها عمیقی ، مثل گریه مرحم زخم ، مثل تنهایی رفیقی .

ساقیا امشب نوایت با نوایم ساز نیست ، یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست .

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود .

 

آنکه می گفت ز یک گل نشود فصل بهار ، چه خبر داشت که همچون تو گلی می روید .

کسی می تواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن زندگی در نگاه وی مرده باشد .

بزرگترین متهم تاریخ کسی است که نمی دونه قلبش واسه کی می تپه .

عمریست که ویران شده ام ، ساکت و سرد و پریشان شده ام ، تا تو آیی و مرا دریابی ، من اسیر شب طوفان شده ام .

چه کنم تو سلطان جهانی و من درویش خرابات ، تو ارباب وفایی و من نوکر ارباب .

گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش ، هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش .

اگر بدانی چقدر سخت است یاد بودنت در عمق وحشت نبودنت ، مرا هرگز اینگونه رها نمی کردی .

وقتی کسی به دل نشست ، نشستنش مقدس است ، حتی اگر نبینمش ، همین برای من بس است .

گرچه ما را نکنی یاد ولی ما هستیم ، دل به پیامی که نمیدی بستیم .

همه در دایره ی دوست گرفتار شدند ، بی نوا دل که در این دایره پرگار نشد ، عاشقان سایه گریز و سایه ی یار شدند ، یار از خون دل عشق خبردار نشد ، چشم ها مست ز هوشیاری و در خواب شدند ، خواب از یاد رخ دوست بیدار نشد .

داستان زندگی من قصه ای است که متن آن وجود توست و پایانش نبود توست .

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ، چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ، پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند ، چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد .

دلم با عشق تو عاشق شد ، تمام لحظه هایم بهترین شد ، ولی بی مهریت کار دلم ساخت ، دل تنهای من تنهاترین شد .

دوست داشتن همیشه گفتن نیست ، گاه سکوت است و گاه انتظار .

خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من ، ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت .

عشق فرآیندی است که در طی آن من به تو کمک کنم تا به خود واقعی ات نزدیکتر شوی ، نه آنچه من می خواهم .

شمع سوزان توام اینگونه خاموشم مکن ، از کنارت رفته ام اما فراموشم مکن ..

 
جمعه 17 تير 1390برچسب:, :: 13:13 :: نويسنده : erfan bestboy

قلمی بی جهت که نوک آن فقط به عشق تو با سفیدی کاغذ آشنا می شود، و به امید دیدارت ...

من متهم هستم ...

اتهام من قتل است

قتل قلم

و شکستن تصویر زیبای تو در ذهنم.

آری...

من متهم هستم

اتهام من قتل است و به فساد کشیدن پاکی کاغذ

می پذیرم بازپرس جان!

راست می گویی قلمم بی جهت است.

حال پرسش این است که جهت چیست؟

جهت من عشق است...

کلمه ای که حتی سیاهی را هم به رنگ در می آورد ...

 
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 1:58 :: نويسنده : erfan bestboy
 
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:خیلی عاشقانه,عکس رومانتیک, :: 1:54 :: نويسنده : erfan bestboy













 
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:عکسهای عاشقانه متحرک, :: 1:44 :: نويسنده : erfan bestboy


www.pix2pix.org www.pix2pix.org



www.pix2pix.org www.pix2pix.org
www.pix2pix.org

 
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:عکس عاشقانه ,برای عشق من, :: 1:43 :: نويسنده : erfan bestboy

 

ای تنها امید زندگانی کاش می توانستم فراموشت کنم


 

یا شبی چون آتش سوزان عشق


 

 در مهیب سینه خاموشت کنم


 

کاش احساس نیاز دیدنت


 

از وجودم چون وجودت دور بود


 

کاش هرگز نمی دیدم تورا


 

کاش آن روز هر دو چشمم کور بود



 

به روایتی می گویند این دونفر اولین عشاق یا کهن ترین عاشقان بوده اند


 

باستان‌شناسان می‌گویند که دو اسکلت باستانی که


 

 در آغوش هم در قبری در ترکیه یافت شده‌اند


 

، ممکن است کهن‌ترین زوج‌ عاشق باشند.


 

این اسکلت‌ها در منطقه جنوبی ترکیه در «دیاربکر» یافت


 

 شده‌اند و بقایای اسکلت‌های مردی سی‌ساله


 

 و زنی بیست ساله هستند که قدمتشان به


 

 6100 سال قبل از میلاد مسیح می‌رسد.


 

این دو نفر به تمدن باستانی Hassunan ک


 

ه در شمال عراق کنونی می‌زیسته‌اند


 

 ، تعلق دارند. به این ترتیب این زوج 8 هزار ساله


 

 ، 3 هزار سال قدیمی‌تر از زوج قبلی دیگری بودن


 

د که فوریه امسال در ورونای ایتالیا یافت شده بودن


 

د و اسکلت‌هایشان آنها را در حال


 

 آغوش گرفتن هم نشان می‌داد


 

یک محقق می‌گوید که شیوه به


 

 خاکسپاری آنها نشان می‌دهد


 

 که آنها عاشق هم بوده‌اند


 

. بیماری یا شاید یک جنایت


 

 ، باعث مرگ این دو شده است.


 

البته تنها عکسی که از این اسکلت‌ها


 

 منتشر شده ، این دو اسکلت را بیشت


 

ر در حالت خمیده نشان می دهد تا د


 

ر حالت آغوش گرفتن هم.


 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 21:3 :: نويسنده : erfan bestboy

دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ، زندگی

برایت عذاب است میدانم ، دوری برایت سخت است میدانم … اما

برای چند لحظه آرام بگیر عزیزم … 

گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند ، گریه  

نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد … آرام باش عزیزم ،  

دوای درد تو گریه نیست!  

بیا و درد دلت را به من بگو تا آرام بگیری ، با گریه خودت را آرام نکن...!  

با تنهایی باش اما اشک نریز ، درد دلت را به تنهایی بگو زمانی که  

تنهایی!

گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرام میکند .! گریه نکن چون گریه تو را

به فراسوی دلتنگی ها میکشاند ! گریه نکن که چشمهایم طاقت این  

را ندارند که آن اشکهای پر از مهرت را بر روی گونه های نازنینت  

ببینند ، و دستهایم طاقت این را ندارند که اشکهای چشمهایت را از  

گونه هایت پاک کنند .! گریه نکن که من نیز مانند تو آشفته می شوم!  

گریه نکن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!

حیف آن چشمهای زیبا و پر از عشقت نیست که از اشک ریختن

خیس و خسته شود؟

ای عزیزم ، ای زندگی ام ، ای عشقم ، اگر من تمام وجودت می  

باشم ،اگر مرا دوست میداری و عاشق منی ، تنها یک چیز از تو  

میخواهم که دوست دارم به آن عمل کنی و آن این است که دیگر

نبینم چشمهایت خیس و گریان باشند! زندگی ارزش این همه اشک  

ریختن را ندارد ، آن اشکهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایت  

نگه دار ، بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند … عزیزم گریه نکن  

چون من از گریه هایت به گریه خواهم افتاد ! وقتی اشکهایت را

میبینم غم و غصه به سراغم می آید!

وقتی اشکهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم می آید !  

وقتی اشکهایت را میبینم ، از زندگی ام خسته می شوم! وقتی

اشک میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، پرندگان آوازی نمیخوانند ، بغض  

آسمان گرفته می شود ، هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق  

خسته از پرواز !

گریه نکن عزیزم… آرام باش عزیزم، بگذار این اشکهای گذشته را از  

گونه های نازنینت پاک کنم ، دستهایت رادر دستان من بگذار عزیزم،

سرت را بر روی شانه هایم بگذار عزیزم و درد و دلهایت را در گوشم  

زمزمه کن عزیزم … من می شنوم بگو درد دلت را عزیزم!

با گریه خودت را خالی نکن عزیزم چون بغض گلویم را می گیرد ، با

گفتن درددلت به من خودت را خالی کن تا دل من نیز خالی شود!

میدانم وقتی این متن مرا میخوانی اشک از چشمانت سرازیر می

شود آری پس برای آخرین بار نیز گریه کن چون این درد دلی بود که
من نیز با چشمان خیس نوشتم ...

 

ص

بخونید و لذت ببرید فقط گریه تون نگیره


غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

    یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

 

        بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

             اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

                  زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

            رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

        آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

   اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

    دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

         تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

              تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

                   پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

                      تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

                          داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

                              رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

                         تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

                   منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

               نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

              تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

              عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

              گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

                 نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

                     شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

                       و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

                          پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

                              اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

                              بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

                              ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

                              روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

                              بـه خـدا نـمــیـری از یاد


 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : erfan bestboy





هیچـــ كســ


ویرانی ام را حســـ نكرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.


.


.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : erfan bestboy

http://iranpixfa-ir-2.persiangig.com/bazigar/www_iranpixfa_ir_love7.jpg 


با ساعت دلم


وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست


 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:مفهوم عشق, زندگی انسان, عشق یعنی چی ؟, :: 20:52 :: نويسنده : erfan bestboy


http://www.attitudesasalon.com/images/bride.jpg


در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ


آنقــَــَدر آرام مۓ شوم


کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم


بـایـ ـد نفس بکشم ...

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 15:25 :: نويسنده : erfan bestboy

میدونم همه اش بهونه اس

یه دروغ تازه داری

بذار دردامو بگم بهت

حالا که دوستم نداری

تو سرم بلا آوردی

منو از ریشه سوزوندی

تازه جون گرفته بودم

رفتی و پیشم نموندی

بذار این شبای آخر

که برات ترانه میگم

بدونی که ضربه خوردم

حالا یه آدم دیگه

تو منو میخواستی اما

به غریبه دل سپردی

خب دیگه دوستم نداشتی

چرا آبرومو بردی

میدونم دیگه نمیخوای عشق

آروم آروم دارم از یادت میرم

بخدا قسم فقط میخوام بدونی

بی تو و چشمای نازت میمیرم

چطور دلت اومد بشکنی قلبمو بری از پیش من

مگه من نبودم که واست میمردم

وقتی نبودی غم تورو میخوردم

میدونم همه اش بهونه اس.......

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : erfan bestboy

دلو از دنیا بریدم، این همه سختی كشیدم
امان از دست تو ای وای، ببین به كجا رسیدم

یه روزی یه روزگاری،همه‌ی عشق من این بود
بشم همون كه تو می‌خوای، فرصتم ندادی ای وای
یه روز میشه تنها بمونی، اونوقته قدرمو بدونی
اما اون روز خیلی دیره، كاش می‌شد اینو بدونی

بدونی هیشكی نمی‌تونه
مثل من عاشقت بمونه
آخه تنهایی خیلی سخته
اینو دلت نمی‌دونه


دیگه نمی‌خوام من دستاتو
دیگه نمی‌خوام من اشكاتو
دیگه از قلبم تو رفتی، تو رفتی، عزیزم

دیگه نمی‌خوام عاشق باشم
دیگه نمی‌خوام صادق باشم
دیگه از قلبم تو رفتی، تو رفتی ،عزیزم ای وای

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 15:16 :: نويسنده : erfan bestboy

میدونی وقتی چشمات پر خوابه

به چه رنگه ، به چه حاله

مثل یك جام شرابه

نمیدونی چه عمیقه ، چه سخنگو

مثل اشعار مسیحایی حافظ یه كتابه

نمیدونی كه چه رنگه چه قشنگه

مثل یك جام بلوره

شایدم چشمه نوره ، زر نابه ...

نمیدونی كه دل من توی اون چشمای شوخت

روی اون بركه آروم یه حبابه

نمیدونی و دیگری هم نمیدونه كه یه دنیا توی اون چشم سیاهه

هر كی گفته ، هر كی میگه ، همه حرفه

تو رو میخواد بفریبه ...

جز دل من كه پر از عشق و جنونه

حرف اون چشم سیارو

دل دیگه نمیدونه

چشم دیگه نمیخونه ...

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : erfan bestboy

ای کاش ردِ من را از این صدا بگیری
تا که نرفتم از دست، دست مرا بگیری

فصل نشای غمهاست میراب این زمینم
وقت است جوی آبی از چشم ما بگیری

بانو! قبول دارم زیباترینی اما
رسمش نبود خود را این قدرها بگیری

می ترسم از شبی که اینجا نباشم و تو
دیگر سراغ من را از ناکجا بگیری

تشییع می شوم صبح بر دوش این خیابان
فردا اگر بیایی باید عزا بگیری

امشب دوباره شعری از دوریت نوشتم
مانده ست روی دستم آنقدر تا بگیری

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : erfan bestboy

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند.

فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟
سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.
فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟
سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.

سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟
همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!

 
چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:عشق حقیقی ,دختران ,پسران, :: 2:5 :: نويسنده : erfan bestboy

در رمان نویسی، نشانه های عشق واقعی به سمت ملودرام گرایش دارد. تپش قلب، بی خوابی، بی اشتهایی، به حرکت درآمدن پرده ها و آتش بازی. اما اگر چنین چیزهایی را حس کردید، آنقدر که اسیر هوس شده اید، عاشق نشده اید. اگر هوس را کنار بگذاریم، نشانه هایی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم، نشانه های انکارناپذیر از عشق حقیقی - و سلامت احساسی - هستند.

به راحتی علت اینکه نمی خواهید با کسی ارتباط برقرار کنید را توضیح می دهید
باوجود اینهمه بیماری های مختلف دیگر هر روز با یکی بودن به اندازه گذشته جذابیت ندارد. مسئله تمایل به تک پر بودن نیست مسئله حرف زدن درمورد آن است. تعداد زیادی از زن ها و مردها تک همسری هستند و احساس می کنند که تمایلشان برای چشم پوشی از بقیه به همسرشان قدرت بیشتری می دهد. اما وقتی دوست داشته باشید که این حس و تمایل خودتان را توضیح دهید نه تنها عاشق هستید بلکه فردی منطقی و فهمیده نیز به نظر خواهید رسید.

دفترچه خاطرات گذشته تان را دفن می کنید.
“من دفترچه خاطراتم را دفن کرده ام!” این جمله نه تنها تک پر بودن فرد بلکه برنامه داشتن برای آن را نشان می دهد مخصوصاً وقتی می گویید که هیچکس از آشنایانتان به پای معشوق فعلیتان نمی رسد. تمایل شما برای خلاص شدن از آن، نشان از این واقعیت دارد. همچنین نشانه این است که دیگر هیچ تمایلی برای دیدن عشق های قبلیتان ندارید و این یعنی در این رابطه دیگر میلی به برگشت وجود ندارد و فقط می خواهید به جلو بروید.

شاید با خودتان فکر کنید که منصفانه نیست که دفترچه خاطرات را در شومینه بیندازید و بسوزانید، به همین دلیل اطلاعاتتان را روی لپ تاپ شخصیتان که دست هیچکس به آن نمی رسد ذخیره می کنید. تعهد، تعهد است. اگر تظاهر کنید که دفترچه خاطراتتان را دور ریخته اید یعنی تظاهر به متعهد بودن می کنید. پس بزرگ شوید: اگر به اندازه کافی بزرگ شده اید که کسی که دوستش دارید شما را جدی بگیرد، پس یعنی به اندازه کافی هم بزرگ شده اید که خودتان خودتان را جدی بگیرید. در روابط متعهد دیگر جایی برای دوز و کلک نیست.

جایی می روید که از آن متنفر هستید.
اینکه دلتان بخواهد که با عشقتان جایی بروید که به شدت از آنجا متنفر هستید و اصلاً هم به خاطر آن ناراحت نشوید یکی از نشانه های خوب عاشق شدن است.

وقتی تازه شروع به قرار گذاشتن کرده بودید وسوسه می شدید که این رابطه را بر هم بزنید. در مرحله بعدی رابطه برای خودتان می ایستید و کارهایی که دوست ندارید را به هیچ وجه انجام نمی دهید. این فرایند کاملاً لازم است چون اگر قرار است یک عشق واقعی وجود داشته باشد باید بر مبنای اینکه خود واقعیتان کیست بنا شود نه کسی که طرفتان دوست دارد باشید. اما وقتی در آخر به عشق می رسید نیاز به اثبات مداوم خودتان با تاثیرات معشوقتان نرم تر می شود و این حس بخشش به خاطر عشقتان سخاوتتان را جبران می کند.

لازم نیست خوب حواستان به همه چیز باشد تا همه چیز ۵۰-۵۰ باشد. اما وقتی حس کنید که عدالت و مساوات و احترام بینتان وجود دارد آنوقت برای انجام کاری که از آن متنفرید اما طرفتان به آن علاقه دارد تمایل بیشتری پیدا می کنید. به عبارت دیگر، آن فرد از آن کار یا اتفاق مهمتر می شود.

اگر ولخرج باشید صرفه جوتر و اگر خسیس باشید دست و دلبازتر می شوید
مسئله پول نیست بلکه میل به امتحان کردن اعتقادات اصلی  به خاطر ارزش گذاشتن به فردی دیگر و دیدگاه و نظرات اوست. هر رابطه خوبی ما را تغییر می دهد. اگر با عشقتان بودن باعث می شود یک بخش اصلی از خودتان را تغییر دهید فقط نشانه عشق نیست، بلکه نشاندهنده احترام و میل به یادگرفتن از همدیگر است. این یعنی رابطه تان اینقدر امن هست که بخواهید در آن دست به امتحان کردن کاری جدید بزنید.

ریا و دورویی را فراموش کنید. باید اینقدر جرات، قدرت و انرژی داشته باشید تا سیستم اعتقادی خودتان را چه سیاست، سقط جنین، غذای چینی، مسافرت، بچه دار شدن، باغبانی، پول یا هر عقیده دیگری به چالش بکشید.

هیچ کاری نکردن اما با هم بودن فوق العاده به نظر می رسد
در مراحل اول رابطه عطش عمیقی برای شناختن همدیگر وجود دارد اما این دوران کمی ترسناک هم به نظر می رسد چون ممکن است طرف مقابل کسی نباشد که شما فکر می کردید یا بدتر از آن، شما آن کسی نباشید که طرف مقابلتان می خواسته است. بااینکه در ابتدای رابطه هیچ چیز قطعی نیست اما شما فکر می کنید که اینطور است به همین خاطر دوست دارید همیشه با هم باشید و کاری انجام دهید، چه در ملاء عام چه محرمانه.
 
در این دوران همیشه دنبال جایی هستید که با هم بروید و کاری که با هم انجام دهید. اگر زن و شوهری هستید که به رابطه جنسی علاقه دارید، کارهایی که می کنید هم پیرامون این رابطه خواهد و بقیه کارها اهمیت زیادی نخواهد داشت. اما وقتی آن عطش جنسی اولیه فروکش کرد دوست دارید پز همدیگر را به بقیه بدهید چون حس می کنید که خوب با هم جور شده اید و به آن افتخار می کنید.

وقتی حس کنید که هیچ کاری نکردن اما با هم بودن هم می تواند لذت بخش باشد یعنی عاشق شده اید چون مراحل قبلی که مرحله ترس، رابطه جنسی و پز دادن است را پشت سر گذاشته اید. حالا رابطه فقط به شما دو نفر منحصر می شود نه آدم ها یا کارهای دیگر. درواقع بااینکه در زندگی طبیعی همدیگر وارد شده اید اما با هم بودن برایتان فوق العاده ترین چیزی است که می توانید فکر انجامش را بکنید.

حاضرید خودتان بودن را به خطر بیندازید
خودتان بودن مهمترین مسئله ممکن است. بقیه مواردی که در این مقاله ذکر کردیم همه مستلزم این است که خودتان باشید اما وقتی واقعاً کسی را دوست داشته باشید دوست دارید بداند که شما که هستید و شما را برای آنچه که هستید دوست بدارد نه آنچه که تظاهر می کنید هستید. وقتی در یک رابطه عاشقانه واقعی باشید می توانید صادق و رک و راست باشید و از فرصت ها استفاده کنید.

بخش نیرنگ آمیز عاشق بودن این است که می تواند شما را ترغیب کند خودتان باشید. شما دوست دارید کسی که قرار است شریک زندگیتان شود همیشه خوشحال و خوشبخت باشد و تنها راه آن این است که خودِ واقعیتان باشید. مطمئناً الان که او را اینقدر دوست دارید دلتان نمی خواهد با دروغ با او زندگی کنید اما باید مراقب باشید که به چه اعتراف می کنید. یادتان باشد که بین صداقت و دورویی سکوت است. اگر اینقدر بزرگ شده اید که عاشق شوید، پس اینقدر عاشق شده اید که بفهمید بعضی وقت ها باید ساکت باشید.

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد